جدول جو
جدول جو

معنی خانه به دوش - جستجوی لغت در جدول جو

خانه به دوش
ویژگی کسی که خانه و مکان ثابت و معینی ندارد، بی خانمان، آواره
تصویری از خانه به دوش
تصویر خانه به دوش
فرهنگ فارسی عمید
خانه به دوش((~. بِ))
آواره
تصویری از خانه به دوش
تصویر خانه به دوش
فرهنگ فارسی معین
خانه به دوش
آواره، بی خانمان، بی خانه، خانه بردوش، دربدر، ویلان
متضاد: سروساماندار، کاخ نشین، مستاجر
متضاد: موجر، خانه دار، مسافر، سیاح، کولی، لولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ بَ)
بی چیز. پریشان. (آنندراج). بیخانه و بی خانواده. خانه بدوش. رجوع به ’خانه بدوش’ شود:
خانه بردوشان مشرب از غریبی فارغند
چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بِ)
مسافر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) ، فقیر. بی خانمان. پریشان حال. آواره. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مفلس که خانه و اسباب زندگانی نداشته باشد و هر جاکه شب رسد بخوابد. (انجمن آرای ناصری) :
از تهمت طعنم چواز این شهر برانی
زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم.
تمکین شیروانی (از انجمن آرای ناصری).
از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم.
صائب.
، کنایه از دربدری بواسطۀ عشق:
حلقه زن خانه بدوش توایم
چون در تو حلقه بگوش توایم.
نظامی.
، ابن سبیل. (ناظم الاطباء) ، کنایه از مستأجر، رند. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانه بدوش
تصویر خانه بدوش
آدم بی خانه کس که خانه و جای معینی ندارد بی خانمان آواره
فرهنگ لغت هوشیار
آوارگی، بی خانمانی، دربدری، ویلانی
متضاد: کاخ نشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد